کی شود با رطب وصل تو افطار کنم
ای دوست :
وسوسه های نفس نگذاشت ،جانمان در نهر رجب تطهیر شود: از در آویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودیم که لایق دیدن آن یار سفر کرده باشیم…
رمضان آمده ای دوست…
کوله بارت بر بند ، شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم بشناسیم خدا را و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم می شود آسان رفت ، میشود کاری کرد که رضا باشد و او …شاید این چند سحر با رطب وصل یار افطار کنیم و بخوانیم
نماز و روزه و افطار عشق است سحر خوردن کنار یار عشق است
نه یکبار از کنار خیمه گاهش گذشتن بل هزاران بار عشق است
شنیدم هاتفی در اسمان گفت غم دل گر خورد غمخوار عشق است
بیا مهدی که بی تو روزه سخت است ضیافتخانه با دلدار عشق است
گلستان جهان همراه خار است گل نرگس بود بی خار عشق است
خدایا جان ما گردان فدایش شهادت در بر سردار عشق است
نه یک تن بل هزاران تن فدایش فداییّش به روی دار عشق است
دل و مهدی دل و دوری هجران گل زهرا ییم دیدار عشق است
دلم وصل تو جانا ارزو داشت ولی شد فاصله بسیار عشق است
بیا در ماه روزه یاریم کن کنارت مهدیا افطار عشق است