مادر یعنی زندگی
مادر یعنی زندگی، مادر یعنی عشق ، مادر یعنی مهر ، مادر یعنی فرشته ای که با اشکت اشک میریزد و با خنده هایت می خندد.
مادرم :بارها با صدای گریه ام از خواب خوش بیدارت کرده ام ای خیس گریه ام دوباره بیدار شو با دست های مهربانت صورتم را نوازش کن و با گرمای وجودت آرامم کن ، امشب دوباره دلم تو را بهانه کرده و تو را می خواهد :آه مادرم…
مادر ای مهربانترین فرشته کاش بودی و مرا در آغوش گرمت می فشردی ، مادر من به دست های گرمت محتاجم بدون حضور تو ای مادر چه غم که در سینه ندارم .
بچه که بودم دلم خوش بود که گوشه چادر مادر را می گرفتم و از خانه بیرون می رفتم ولی …
ولی اکنون که بزرگ شدم مادرم را میخواهم نه برای گرفتن گوشه چادرش می خواهمش که با گوشه چادرش اشک هایم تمییز کنم ، اگر بیاید شاید این وجودم آرام بگیرد با بوی خوش چادرش…
گفتم مادر: گفت جانم
گفتم درد دارم : گفت به جانم
گفتم خسته ام : گفت پریشانم
گفتم گرسنه ام : گفت بخور از سهم نانم
گفتم کجا بخوابم :گفت روی چشمانم